محبت به همسر

«برای تو!»

 در انتظار تولد اولین فرزندمان بودیم و او حسابی مراقبم بود. یک روز سوار تاکسی بودیم که چشمم به خربزه­ های دُرشتی در کنار خیابان  افتاد. به یکباره گفتم: چه خربزه های خوبی!!
-    آقا نگه دار، لطفاً نگه دارید.
پرسیدم: چرا؟ اتفاقی افتاده؟!
-    می خواهم خربزه بخرم .
-    نیازی نیست، آقای راننده لطفاً بروید.
او اصرار می­ کرد بایستیم و من می­ گفتم: بروید؛ راننده مانده بود چه کار کند.
آخر گفت: اگر هوس خربزه کرده باشی و نگویی، تو را نمی ­بخشم!

«به نقل از همسر شهید سید علی[ ماشاء الله] طباطبائی نیا»

«قابل توجه آقایان»

سال 60 بود و ناامنی­ ها زیاد. بچه­ های بسیج هم چاره­ ای نداشتند جز برپا کردن ایست و بازرسی از ماشین­ ها.
در مسجد روستا خوابیده بودم که با صدای بچه­ ها از خواب پریدم.
-    آقای حسینی! جلوی یک وانت را گرفته­ ایم، چند نفر غریبه هستند!.
با عجله خودم را به محل ایست رساندم. بچه­ ها دایی ماشاءالله را نگه داشته بودند آن هم با زن و بچه! دایی از گرگان وانتی را کرایه کرده و برای دیدن ما آمده بودند.
نکته­ ی جالب این بود: ایشان برای این که خانواده­ اش راحت باشند آن­ ها را جلوی وانت سوار کرده و خودش عقب نشسته بود .

«به نقل از حاج آقا حسینی خواهر زاده ی شهید سید علی[ماشاءالله] طباطبائی نیا»

новинки кинематографа
Машинная вышивка, программа для вышивания, Разработка макета в вышивальной программе, Авторский дизайн