وجدان کاری

«سنگر»

همین­ طور که قند می­ شکست تا کمکی کرده باشد،گفت: برای فردا لباس­ هایم را آماده کن، باید بروم.
-    چی شد؟!  قرار بود ده روز بمانید؛ تازه روز پنجم است!
-    نمی­ توانم بیش­تر پیش ­تان باشم. صحبت از شروع عملیات هست، من باید سنگر بچه­ ها را آماده کنم.
-    ولی؟!
-    نترس؛ بادنجان بم آفت ندارد، اتفاقی نمی افتد.
صبح روز بعد راهی شد. هنوز دو روز از رفتنش نگذشته بود که خبر شهادتش را آوردند.

«به نقل از همسر شهید سید علی[ماشاءالله] طباطبائی نیا»

новинки кинематографа
Машинная вышивка, программа для вышивания, Разработка макета в вышивальной программе, Авторский дизайн