شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

Back شما اینجا هستید: نشرح ستارگان پرفروغ شهید علی اکبر بصیری مصاحبه ها مصاحبه با برادر شهید

مصاحبه با برادر شهید

shaidan-14گفت و گوی ذیل در سال 1380 هجری شمسی با جناب سرهنگ علی اصغر بصیری برادر شهید والامقام استواریکم علی اکبر بصیری صورت گرفته است؛ ایشان در این مصاحبه به بیان نکاتی از مراحل حضور برادر شهیدشان در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی پرداخته اند.

-    ضمن معرفی خودتان، پیرامون دوره ی نوجوانی شهید، مطالبی بیان فرمائید.

سرهنگ بازنشسته ی نیروی هوایی علی اصغر بصیری فرزند محمد حسن و برادر شهید استوار یکم علی اکبر بصیری هستم. شهید علی اکبر قبل از اینکه به ارتش بروند تحت رهنمودهای پدر بزرگ مان حجۀ الاسلام حاج شیخ علی اصغر بصیری بودند و همین هم باعث شد در جلسات مذهبی که در دامغان برگزار می گردید مثل  دعای ندبه و دعای سمات شرکت نمایند و از این جهت فعالیت زیادی نسبت به هم سن وسالان خود داشته باشند.

-     لطفاً با توجه به شناخت تان از ساختار ارتش، مقداری از مراحل حضور ایشان در این سازمان نظامی بگوئید؟

بعد از این که علی اکبر به استخدام ارتش درآمدند برای گذراندن دوره توپخانه و موشک ها که یکی از دوره های نسبتاً جدید آن زمان بود به اصفهان رفتند و دوره ی توپ های خود کششی (توپ هایی که خودش گلوله را آماده شلیک می کند) را در آن جا دیدند و بعد از پایان این دوره به مراغه رفتند که مدتی هم آن جا بودند و بعد به تهران اعزام شدند.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با فرمان تاریخی حضرت امام (ره) که فرموده بودند: نظامیان به مردم بپیوندند و پادگان ها را تخلیه کنند؛ با چند تن از همکاران شان از پادگان خارج شدند و به دامغان آمدند و در این جا مدتی را مخفیانه به سر بردند، چون همان طور که خودشان هم ابراز می کردند تحت تعقیب رژیم پهلوی بودند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و به فرمان حضرت امام خمینی (ره) نیروهای ارتش دوباره کارشان  را در ارتش دنبال کردند و به سرکارهای خود بازگشتند. روزها و ماه های ابتدایی انقلاب مصادف بود با هجوم سنگین دشمن به ایران اسلامی و به همین خاطر ایشان هم تلاش زیادی جهت حفظ و حراست از نهال نوپای انقلاب داشتند به طوری که مدتی را در مراغه گذراندند.

-     حضور در جنگ تحمیلی فصل دیگری  از رشادت های این سرباز فداکار اسلام می باشد، لطفاً در این خصوص نیز توضیح دهید.

با شروع جنگ تحمیلی و با توجه به تخصص در زمینه ی توپ های خود کششی که قبلاً بیان کردم به صورت داوطلبانه به لشکر 92 زرهی اهواز اعزام گردیدند؛ دلیل این که اهواز را انتخاب کردند این بودکه این توپ ها در آن زمان بیشتر در لشکر 92 زرهی اهواز مستقر شده بود.

-    آیا هیچ گاه به محل فعالیت ایشان هم رفته بودید تا از نزدیک ایشان را ببینید؟

بنده به جهت مأموریتی که داشتم یک بار به پایگاه هوایی دزفول رفتم؛  وقتی به منطقه ی عملیاتی ایشان که در دزفول بود رفتم، با شهید علی اکبر  و همکاران شان دیدار و ملاقات کردم. از خصوصیات علی اکبر  این بود که مقیّد بودند توپخانه همواره آماده شلیک باشد و از آن جایی که  تهیه ی آتش،  به عهده ی توپخانه بود، می گفتند: آن قدر آتش بر سر صدامیان می ریزیم تا آرامش را از آن ها سلب کنیم. واقعاً هم این طور بود، نمی گذاشت دشمن لحظه ای آسایش داشته باشد. این از یک طرف و از طرف دیگر همیشه سفارشش این بود که نشانه گیری دقیق باشد تا خدای ناکرده از توپ ها و گلوله ها بی جهت استفاده نشود؛ این سخت گیری و مواظبت هم به این خاطر بود که ما در محاصره ی شدید اقتصادی قرار داشتیم و نمی خواستند از طرف ایشان خدای ناکرده سختی و فشار به کشور وارد شود.

-    با این حساب دشمن هم به دنبال نابودی توپخانه ی ایشان برآمد؟!

بله؛ همین طور است، چون خودشان هم می گفتند: بعد از وقوع عملیات مختلف، چند بار هواپیماهای عراقی برای زدن توپخانه ی ماآمدند اما موفق نشدند، اما متأسفانه بر اثر شناسایی محل استقرار شان توسط دشمن در فروردین ماه سال 1361 هجری شمسی و در عملیات فتح المبین مورد اصابت راکت هواپیماهای عراق قرار می گیرند  و به شهادت می رسند[ بر اساس نقلی که از آقای حسن بیگی (فرزند حاج اسماعیل) شنیده شده است تانک ایشان مورد اصابت قرار گرفته و به شهادت می رسند].

-    اگر خاطره ای از ایشان دارید برای ما بیان فرمائید.

مسئله ای یادم آمد که خدا شاهد است تا حالا مطرح نکرده ام و به ذهنم می رسد خوب است که آن را متذکر شوم ؛ وقتی علی اکبر شهید شدند ما داخل همین اتاق (در منزل پدر ی شهید)نشسته بودیم و از آن جایی که خواهرهایم زیاد گریه می کردند، به ایشان گفتم: چرا این قدر بی تابی می کنید؟! ما برادرمان را برای اسلام داده ایم؛ این قضیه گذشت تا این که دو یا سه شب بعد، علی اکبر را در خواب دیدم و به نظرم آمد که ناراحت هستند. ایشان با اعتراض به من گفتند: ما برای اسلام کاری نکردیم، ما خیلی به اسلام بدهکار هستیم، اسلام بود که ما را از ضلالت و گمراهی نجات داد، اگر می خواستیم در این کشور اسلامی نباشیم چه کار می خواستیم بکنیم؟ و این گونه نسبت به  سخن من واکنش نشان دادند که چرا آن طور سخن گفته ام؛ این دلیلی است بر زنده بودن شهید و نیز اهداف والای شهیدان انقلاب اسلامی.

-    جنابعالی وظیفه ی مسئولین را در قبال خانواده های شهدا چه چیز می دانید؟

مسئولین باید از خانواده ی شهدا دلجویی کنند، به عنوان مثال در نبرد کره که دو نسل از جنگ شان گذشته است احترام خاصی برای خانواده های کشته شدگان جنگ قائلند و یاد آن ها را حفظ می کنند؛ ما نیز باید از شهدا درس بگیریم و خون آنها را پاس بداریم و پیرو ولایت فقیه باشیم؛ الآن، امتحان ما این است.

-    با تشکر از این که در این مصاحبه شرکت نمودید.