شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

Back شما اینجا هستید: نشرح ستارگان پرفروغ شهید علی رضا واحدی مصاحبه ها مصاحبه با داماد خانواده

مصاحبه با داماد خانواده

shahidan-17 مصاحبه ذیل بر اساس مطلبی می باشد که آقای سید حسین داود الموسوی داماد خانواده ی شهید علی رضا واحدی در پاسخ به درخواست ستاد یادواره ی شهدای روستای حسن آباد دامغان نوشته بوده اند

لطفاً ضمن معرفی خودتان ، اگر مطلبی از روحیات شهید علی رضا واحدی به خاطر دارید، برای ما بیان نمائید

اینجانب سید حسین داود الموسوی داماد خانواده ی شهید علی رضا واحدی هستم . اگر چه گذشت زمان خیلی از خاطرات را از یاد انسان می برد ولی آن مقدار که در مورد ایشان می توانم بگویم این است که علی رضا خیلی ساده و مظلوم بود و نسبت به اطرافیان بسیار مهربان . این که می گویم ساده ، یعنی واقعاً بی غل و غش بود و هر کس که او را می شناخت به نظرم این حرف بنده را تأیید کند. ولی در عین حال با عطوفت و پاک ؛ سال هاست که ما در قم زندگی می کنیم و ایشان در حسن آباد [دامغان ] بودند ولی از زمانی که به جبهه رفتند هر موقع که از جبهه بر می گشتند سر راه می آمدند قم ؛ یک زیارتی می کردند و نیز دیدنی با خواهرشان و بقیه بستگان ؛ یعنی بعد از دیدن ما راهی دامغان می شدند. هر موقع هم که نامه می نوشتند همه ی فامیل ها ی قم را اسم می بردند و سلام می رساندند. باز هم تأکید می کنم ، واقعاً جوان مهربان و با عاطفه ای بود؛ اگر نیازمندی را می دید هر طور که شده دوست داشت به او کمک کند . همچنین خیلی زحمت کش و اهل کار بود
از طرف دیگر با عبادت و نماز و روزه مأنوس بود و نسبت به تکالیف دینی با این که در روستا بزرگ شده بود و در آن سال ها هنوز رسانه ها و ارتباطات و تبلیغات مذهبی بدین شکل نبود ولی مقید به تکالیف مذهبی شان بودند. اهل احترام و گوش دادن به حرف پدر و مادر بود


اگر از چگونگی شهادت ایشان مطلبی می دانید، بیان فرمائید

یکی از دوستان شهید به نام آقای ابوالفضل فراتی اهل روستای فرات [همسایه ی روستای حسن آباد] می باشد ؛ شاید ایشان در میان دوستان شهید آخرین فردی بوده اند که علی رضا را دیده باشند ، خاطره ای از شهید را برای من نقل کردند که نشان از وظیفه شناسی علی رضا و دقت در انجام مسئولیت دارد . ایشان می گفتند : ما در همان ایام در جزیره مجنون بودیم و آماده می شدیم که به سمت خط مُقدّم برویم ولی وقتی ماشین مان حرکت کرد و به محل بازرسی رسیدیم ، شهید علیرضا که نگهبان بودند و مراقب بودند تا ماشین ها و ادواتی که به سمت خط می روند استتارشان کامل باشد ، جلوی ما را گرفتند و گفتند : ماشین باید کاملاً گِل آلود شود ، خیلی هم اصرار کردند و گفتند تا این دستور حفاظتی و امنیتی را مراعات نکنید اجازه عبور را نمی دهم . ما هم چاره ای نداشتیم جز این که شروع به آماده کردن گِل و استتار ماشین کنیم . علی رضا هم بعد از این که دیدند کار را به درستی انجام داده ایم ، اجازه عبور دادند ولی نکته ای که خیلی برای ما سخت شد این بود که وقتی از خط برگشتیم در عین ناباوری مشاهده کردیم ، خود علی رضا از دنیای خاکی عبور کرده است و به جمع آسمانی ها پیوسته است