شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

Back شما اینجا هستید: نشرح ستارگان پرفروغ شهید ماشاء الله حاجی کمالی مصاحبه ها مصاحبه با دایی شهید

مصاحبه با دایی شهید

shahidan-19مصاحبه با آقای سید محمد شاهچراغی دائی شهید ماشاء الله حاجی کمالی

-    لطفاً ضمن معرفی خود از ویژگی های رفتاری شهید حاجی کمالی نکاتی را بیان نمائید.                                          

اینجانب سید محمد شاه چراغی فرزند سید حسن ، دائی شهید حاجی کمالی هستم . شهید اسلام دوست بودند ، خدا دوست بودند ، حسن خلق داشت ، خوش رفتار و خوش اخلاق بود و همیشه خنده رو . به سن جوانی که رسیدند ، به صله رحم خیلی اهمیت می دادند . منزل ما و ایشان نزدیک بود ، همیشه به ما سر می زدند . در امر تحصیل دانش آموز خوبی بود . نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی بی تفاوت نبودند لذا در جلسات بسیج شرکت می کردند ، اهل ذوق و سلیقه بودند . مسجدش ترک نمی شد ، نسبت به مداحی علاقه مند بودند . محرّمی نبود که ایشان از تریبون استفاده نکنند و وظیفه شان را نسبت به ائمه (علیهم السلام) ادا نکنند . 

-    اگر خاطره ای هم از ایشان دارید برای ما بیان کنید.

یکی از خاطرات مربوط به زمانی است که می خواستند جبهه بروند . من منطقه بودم و تازه به دامغان آمده بودم . دلم برای ماشاءالله تنگ شده بود . برای دیدن ایشان به اتفاق یکی از دوستان به سمنان رفتیم . ایشان در سمنان دوره آموزشی جبهه را می دیدند . آقای سید عباس تقوی هم آنجا بودند ، وقتی ماشاء الله را دیدیم همزمان صدای اذان ظهر شنیده شد ؛ هنوز احوالپرسی ما کامل نشده بود که ما را رها کرد و رفت . من گفتم ما از دامغان برای دیدن شما آمده ایم ! ایشان   گفتند وقت نماز است و نماز دیر می شود . به نظرم این خاطره به خوبی جایگاه و اهمیت نماز را در نزد ایشان نشان می دهد . 

-     انگیزه ایشان از رفتن به جبهه چه بود؟

زمانی که ایشان می خواست جبهه برود اوج جنگ و نیاز نیرو برای جبهه هم زیاد بود . ایشان در حال درس خواندن بودند که درس را رها کردند و رفتند به جبهه و به فرمان امام لبیک گفتند . ماشاء الله می گفتند که در این شرایط جبهه واجب تر از درس است و ره صدساله را یک شبه طیّ کردند .

-    آیا شما از مسئولین انتظار خاصی هم دارید؟

ما و خواهرمان با خدا معامله کرده ایم و هیچ انتظاری نداریم . نشده خواهر ما حاجتی داشته باشند و با استمداد از شهید به حاجت خود نرسند ، چند وقت پیش خواهرم می خواستند کربلا بروند ، شهید را در خواب دیدند ، شهید به مادرشان گفتند همه ی وسائل فراهم است ؛ فردا بروید ثبت نام کنید و همین طور هم شد . شهدا ناظرند ، هستند اما ما نمی بینیم .