شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

مصاحبه با آقای امیری

متن ذیل محصول گفت و گویی کوتاه با آقای امیری از اهالی روستای کهله شهرستان رامهرمز می‌باشد که به بیان مطالبی پیرامون ویژگی­ shahidan- 01های اخلاقی شهید حجت الاسلام والمسلمین موسوی دامغانی پرداخته‌اند. شایان ذکر است این مصاحبه پس از تنظیم و پاره‌ای تغییرات تقدیم خوانندگان محترم می‌گردد.

-    لطفاً هر آن چه از ویژگی‌ها و صفات اخلاقی شهید موسوی دامغانی می‌دانید، بیان نمایید.

آقای دامغانی شخصیتی مردمی بودند و پشتکار زیادی داشتند؛ یعنی یک آدم خاکی که برای مردم کار می‌کردند. از ویژگی‌های ایشان این بود که به روستاها سر می‌زدند؛ نه تنها به روستای ما آمدند بلکه به همۀ روستاها می‌رفتند. زمانی هم که وارد روستا می‌شدند حضور در مسجد و منازل شهداء جزء برنامه‌های اصلی شان بود. همواره به فکر مردم و مشکلات مردم بودند مثلاً یک بار که به روستای ما آمده بودند، متوجّه شدند لازم است آبیاری زمین‌های کشاورزی روستا به سبب خشکی منطقه تغییر کند لذا بلافاصله به جهاد سازندگی نامه‌ای نوشته و بلدوزری درخواست کردند تا زمین‌ها را جهت کشتِ آبی آماده سازد.

-    مردم علاقۀ خاصّی به شهید موسوی داشتند.

بله؛ مردم روستای ما به ایشان خیلی علاقه داشتند؛ البته باید گفت: همه ی رامهرمز این طور بودند. آقای دامغانی حقیقتاً مرد بزرگواری بودند؛ وقتی عموهای بنده شهیدان غلامرضا و علیرضا امیری به لقای پروردگار نائل گردیدند مرحوم آقای دامغانی به دیدن پدر بزرگم رفته و از ایشان پرسیده بودند، خواستۀ شما چیست؟ پدر بزرگم که به شهید دامغانی خیلی علاقه‌مند بودند در جواب گفته بود: سید؛ من هیچ چیزی نمی‌خواهم؛ فقط یک قبضه تفنگ به من بدهید تا بروم و جای بچّه‌هایم را پُرکنم.

-    اگر خاطره‌ای از ایشان دارید بیان نمایید.

آقای دامغانی و آقای میرزاده - فرمانده وقت سپاه رامهرمز - خودشان را برای شرکت در عملیات طریق القدس به جبهه رسانده بودند. پُل سابله نیز تازه از اشغال دشمن آزاد شده امّا هنوز به صورت کامل تثبیت نشده بود و درگیری شدیدی در اطراف آن جریان داشت. از اهمّیت این پُل همین بس که نیروهای عراق برای تصرّفش یازده بار تک زده بودند که اگر موفّق به این کار می‌شدند شهرهای سوسنگرد، بستان و هم چنین قلّه‌های الله اکبر به تصرّف آنان در می‌آمد چون این پُل، بین سوسنگرد و بستان قرار دارد و فاصله‌اش با منطقۀ دهلاویه فقط چهار، پنج کیلومتر است.

از طرفی بچّه‌های رزمنده با هوشیاری کامل و استفاده از تاریکی شب، سنگرهای انفرادی ایجاد کرده و شرائطی را مهیّا نموده بودند که حدود هشتادآرپی جی زن برای شکار تانک‌های عراق کمین نمایند. یکی از این نیروها برادر شهید چگین زاده بود؛ یکی از محافظین مرحوم دامغانی که جلوی دفتر و منزل آقا شهید شد. وقتی تانک‌های عراقی می‌خواستند از روی پل عبورکنند این نیروهای جان برکف ابتدا اجازه می‌دهند تانک‌ها تا روی پل بیایند و سپس با فریاد الله اکبر بلند می‌شوند و تانک‌ها را هدف می‌گیرند و چنان بلایی سر نیروهای متجاوز می‌آورند که تانک‌ها فرار را بر قرار ترجیح دهند؛ در هنگام فرار هم آن چنان دستپاچه بودند که موقع دور زدن و برگشتن به هم دیگر برخورد می‌کردند. البته در این شرائط گاهی از روی پیکر شهدا نیز ردّ می‌شدند که دیگر نمی‌شد پاره‌های پیکر شهدا را از لای تانک‌ها بیرون کشید. همه ی این‌ها را گفتم تا بدانید در چنین شرائطی آقای دامغانی در منطقه حضور داشتند و بچّه‌ها را جمع کرده و برای شان سخنرانی کردند؛ اتفاقاً در این صحبت از رزمندگان روستای ما هم حسابی تعریف کرده و گفتند: من هر چه نگاه کردم به تناسب جمعیت شهر رامهرمز و استان، روستایی مانند روستای کهله ندیدم؛ هم از جهت اعزام نیرو و حضور همیشگی در جبهه و هم از لحاظ منضبط بودن نیروهایش.

سخن ایشان کاملاً درست بود چون جمعیت روستای ما در آن زمان تقریباً هفتصد نفر بود که حدود هفتاد نفرشان در عملیات حضور داشتند؛ البته همۀ این افراد در صحنۀ عملیات نبودند بلکه برخی به عنوان نیروی پشتیبانی فعّالیت می‌کردند ولی با این وجود در هنگام صحبت آقای دامغانی تقریباً سی نفر از بچّه‌های کهله در جمع بچّه‌ها حاضر بودند.

-    با تشکر از این که در این مصاحبه شرکت کردید.