شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

بهای بهشت

01-2  del neveshte

«بهای بهشت»

یکم اسفند، یادآور کوچ پرستوهای مهاجری است که خون خود را به نشانِ گذشتن از خود و جلب رضای معبود دادند و سبکبال با پر و بالی خونین به ابدیت پر کشیدند و در جنّت لقاء، مأوی گزیدند. کبوتران خونین بالی که به خوبی دریافته بودند «خودیّت» دامی است که طائرِ جان را چونان قفسی از پرکشیدن در آسمان دوست و رسیدن به مأمن مطمئن قُرب باز می‌دارد؛ عارفانی که حقیقت را دریافته؛ از سراب گذشتند و به سرچشمه ی حیات دست یازیدند و عاشقانی که یقینِ شان به عینیّت رسید و عشق بازی، مرامِ شان شد و بهای بهشت امن معشوق را به جان خریدند و با خضاب خون به سرای او شتافتند. در این میان کبوتری خسته جان از تنگنای قفس، دلشده‌ای شیدا، تشنه‌ای جان سوخته و خسته از سراب، بیش از دیگران بیتابی می‌کرد.

شهید سید ابوالقاسم موسوی دامغانی (نماینده ی مردم رامهرمز در مجلس شورای اسلامی) که عمری چوبه ی دارش بر دوش و جانش بر کف در عرصه‌های مختلف مبارزه و خدمت به مردم، گوش به فرمان حضرت امام (قدس سرّه) بود و به حقّ خود باخته ی مقام ولایت و فدایی حضرت امام بود و به مقتدایش عشق می‌ورزید. سر سپردگی و تبعیّت محض این شهید عزیز از فرمایشات و منویّات حضرت امام به عنوان ولیّ فقیه و پرچمدار اسلام ناب و احیاگر ارزش‌های والای الهی و انسانی، ویژگی برجسته ی شهید بزرگوار در منش و رفتارش بودکه بهترین درس برای مردم و مسئولین نظام مقدّس جمهوری اسلامی در زمان حاضر است.

دیگر خصلت بارز ایشان، روحیه ی تواضع و خدمت گذاری به مردم بودکه امری ساختگی و از روی تظاهر نبود بلکه ناشی از اعتقاد قطعی و باور قلبی و جهت دهنده ی تصمیمات و حرکات ایشان بود.

با روی باز با مردم سخن می‌گفت و با گوش جان سخن شان را می‌شنید؛ بارها اتّفاق افتاده بود که بر دستان پدران شهدا بوسه می‌زد و دست رزمندگان اسلام را می‌بوسید؛ در دوره ی بر عهده داشتن مسئولیّت امامت جمعه شهرستان رامهرمز مکرّر به روستاهای دور و نزدیک سر می‌زد و در کَپرهای عشایر می‌نشست و با آنان از کشاورز زاده بودن خود می‌گفت تا همان گونه که او با آنان راحت بود آن مردم درد کشیده نیز در کنارش احساس راحتی کنند.